
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
<-PollItems->
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
نام شما : |
ایمیل شما : |
نام دوست شما: |
ایمیل دوست شما: |
تبادل لینک هوشمند .
barobaxe90.orq.ir
وبلاگ ما رو لینک کنید.در صورت وجود لینک ما در وب شما ، شما نیز اتوماتیک در این وب لینک میشوید..
بانک عکس و گرافیک
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن
کلاغه سفارش چایی میده، چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی!
چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده
باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن
قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون
خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه:
آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری؟!
سر شماری در استان های کشور ( خداییش قصد بی احترامی به هیچ یک از مردم عزیز کشور رو نداریم...فقط برای طنز گذاشتیم...اونایی که خیلی رو استان یا شهرشون تعصبی هستن لطفا به ادامه مطلب نروند...ممنون...باز هم معذرت میخوام)
حالا عزیزانی که مثل من هستند و این مطلب رو طنز میدونن برن به ادامه مطلب.....
ناشناس : سلام خوشگله ،دوست پسر داری ؟
دختر :بله ،شما؟
ناشناس : من داداشتم ،صبر کن بیام خونه به حسابت میرسم !!
شماره ناشناس بعدی :
ناشناس : دوست پسر داری؟
دختر : نه نه اصلا
ناشناس : من دوست پسرتم ... واقعا که ...
دختر : عزیزم به خدا فکر کردم که تو داداشمی !!!
ناشناس : خوب داداشتم دیگه ،صبر کن خونه برسم من میدونم و تو....!
يه مطلب بزارم به سود دختران
يه روز يه پسر انگليسي مياد با طعنه به يك پسر ايراني ميگه: چرا خانوماتون نميتونن با مردا دست بدن ؟؟ يعني مرداي ايراني اينقدر چشم نا پاکن كه نميتونن خودشون رو کنترل كنن؟؟ پسره لبخندي ميزنه و ميگه: ملكه انگلستان ميتونه با هر مردي دست بده؟ و هر مردي به ملكه انگلستان دست بزنه؟! پسره انگليسي با عصبانيت ميگه: ... ... نه!مگه فرد عاديه؟!! فقط افراد خاصي ميتون با ايشون در رابطه باشن!!!
پسر ميگه: خانوماي ما همه ملكه هستن!!!
بزن کف قشنگه رو به افتخار همه ملکه هاي ايراني
به نام خداوند جان و خرد،کزین برتر اندیشه بر نگذرد
خداوند نام و خداوند جای،خداوند روزی ده رهنما
اول يه سر به حافظ بزنيم يکي از دوستام نيت کرده ببينيم فالش چي میشه:
خداياخودت يه دختري نصيبم کن که اين شرايطو داشته باشه
- نجيب و پاک باشه
- دوست پسر نداشته باشه و به يک پسر قانع باشه
- دروغ نگه و راستگو باشه
- خوشگل و دوست داشتني باشه
- بخاطر سرکيسه کردنم باهام نباشه
- بخاطر موقعيت و شرايطم پيشم نمونه
- دوست داشتنش واقعي باشه
- احساس،معرفت و عاشق واقعي باشه
- بي جنبه و بي ظرفيت نباشه و...
جواب فال حافظ
آرزوتو ببر به گور ...اگر بود خودم ميگرفتم عزب نميموندم
عشق مفرط همسر به خانم
مردي ميره بانک دزدي، وقتي کارش تموم ميشه رو ميکنه به يکي از مشتريان و ميگه تو ديدي که من دزدي کردم؟
مشتري ميگه : آره
دزده با شليک اسلحه مشتري رو ميکشه
بعد دزده رو ميکنه به يه زن و مرد ديگري و ميگه :
شما ديدين که من دزدي کردم:
مرده ميگه نه آقا من نديدم ولي زنم ديد!!!
برید به ادامه مطلب............
دو پيرمرد ٩٠ ساله، به نامهاى بهمن و خسرو دوستان بسيار قديمى همديگر بودند.
هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به ديدار او میرفت.
يک روز خسرو گفت:
«بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بوديم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى میکرديم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، يک جورى به من خبر بوده که در آن جا هم میشود فوتبال بازى کرد يا نه.»
بهمن گفت:
«خسروجان، تو بهترين دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر میدهم»
چند روز بعد بهمن از دنيا رفت.
ادامه داستان در ادامه مطلب....
كنون رزم ويروس و رستم شنو * دگرها شنيدستي اين هم شنو
كه اسفنديارش يكي ديسك داد * بگفتابه رستم كه اي نيك زاد
در اين ديسك يكي باشد فايل ناب * كه بگرفتم من ازسايت افراسياب
برو خرمي كن بدين ديسك هان * كه هم نون و هم أب باشد درأن
تهمتن روان شد سوي خانه اش * شتابان به ديدار رايانه اش
ادامه شعر در ادامه مطلب......
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتا: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفت: آن را که داده، کی گرفته؟!
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم (for my best friend)
------------------------------
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت for you).
این سگ یک هفته است که از قبر صاحب خود محافظت می کند...یکی از روستائیان گفت: صاحب این سگ “لاو” نام
دارد که در سن ۶۸ سالگی در ابتدای ماه جاری فوت کرد.
این مرد که تنها زندگی می کرد در اواخر عمرش با سگ بسیار وفاداری زندگی می کرد که هیچ وقت وی را ترک نکرد.
همسایه لاو که پس از مرگش منزل او را تمیز کرده بود متوجه شد که سگ وی در خانه نیست و به همین دلیل گمان
کرد که این سگ وفادار فرار کرده باشد، اما آنها این سگ را در کنار قبر صاحب خود دیدند که به کسی اجازه نمی دهد
به این قبر نزدیک شود.
::Theme By Pichack.Net::